Monday, August 23, 2010

روزی

روزی را می بینم که ارزش یک قطره آب از یک قطره خون بیشتر است
روزی را می بینم که بجای دود ماشینها بوی تعفن اجساد کپکزده که در گوشه و کنار شهر به حال خود رها شده اند را استنشاق می کنیم
روزی را می بینم که در قصابی ها گوشت انسان را از سقف آویزان می کنند و دیگر کسی حتی طعم گوشت گوساله را بیاد ندارد
روزی را می بینم که دیگر کسی زندگی نمی کند و فقط همه به دنبال زنده ماندنند
روزی را می بینم که کسی لبخند زدن را بخاطر نمی آورد
روزی را می بینم که قبرستان ها به روسپی خانه تبدیل گشته اند
روزی را می بینم که در گورهای گورستان تعداد زندگان از مردگان بیشتر است
روزی را می بینم که انشای علم یا ثروت جایش را به مرگ یا زندگی می دهد
روزی را می بینم که پدران و مادران برای سیر شدن شکمشان به کودکان شیرخوارشان وابسته اند
روزی را می بینم که قتل و تجاوز و دزدی چیزی جز بازیچه ای در میان کلمات بی معنای آدمیان نیست
روزی را می بینم که اخلاق جز صفحه ای خاک گرفته در میان ذهن گندیده سالخوردگان نیست
روزی را میبینم که خدا را در کهکشان ، مرده یافتند و حتی جنازه اش را دفن نکردند
حال خودت بگو ؛ منی که دوستدار مرگم و تویی که دوستار زندگی ، کدامینمان احمقیم

No comments: